ضد ونقيض بودن جامعه ادبي هنري


اول اين چند سطر مي نويسم:مستقل نبودن،ناتوان در مستقل بودن،نتوانستن در مستقل بودن ادبيات و هنر را به سمت بي بخاري مي كشاند،اگر اعتراض نكنيم يعني نيستيم،يعني وجود نداريم،يعني داريم فس فس مي كنيم،لطفاً جفتك الكي هم نياييد كه آره هستيم،ما بيشماريم،ما فلانيم.مي دانيد تا حالا چندتا از بچه هاي ادبيات زنداني كشيدن در واكنش به اين اتفاقات ادبيات نويسان صدايشان در نيامد.نمي خواستن.دوست نداشتن.مي ترسيدن.بي خاصيت بودن.در سينما وهنرهم همينطور است ،جعفر پناهي دستگير شد/ محمد رسول اف بازداشت شد/ رامين پرچمي به يك سال زندان محكوم شد/ فاطمه معتمد اريا ممنوع الكار شد/ و حالا هم پگاه اهنگراني! اين خواص جامعه را چه مي شود. واقعا خنده دار است. در تمام دنيا جامعه هنري و ادبي آن در بطن هر رويداد و حادثه اي صاحب نظر است. اين جامعه هنري و ادبي بي خاصيت ما را چه ميشود؟اين چند سطر را براي شماها نوشتم،براي شما كه دست در مخ زني داريد و هنر وادبيات را در كير و كس و كون و ساك زدن و جلق مي بينيد،براي شما كه خود را مبارزه گر مي دانيد و كون خود را پاره مي كنيد براي اينكه بگوئيدهستيد،ولي وقتي پايش مي رسد،مثل سگ مي ترسيدصدايتان را بلندكنيد،اگر هم نمي توانيد همان بهتر به تخمي نويسي و پفك كاريتان ادامه بدهيد.

برسد به دست كانون بي خاصيت نويسندگان
برسد به دست خانه بي خاصيت سينما

نظرات